• امروز : سه شنبه, ۶ آبان , ۱۴۰۴
  • برابر با : Tuesday - 28 October - 2025

اطلاعیه ها

نهادها طرح‌های ابتکاری و خلاقانه برای جذب نوجوانان اجرا کنند ترکیب بی‌نظیر راحتی و استایل با کفش‌های برتونیکس؛ انتخابی خاص برای بانوان و آقایان شیک‌پوش هشدار وزیر ارشاد درباره مزاحمت‌های مردانه پایان انحصار داده‌های وضعیت اجتماعی کشور تا ۲۰ روز آینده انتقال آب به تهران راهکاری موقت است برف در ایران نایاب شد نشست هم‌اندیشی شورای راهبردی جمعیت فرهنگیان و فرهیختگان ایران اسلامی با حضور رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس استفاده از بذر گواهی‌شده؛ راهی مطمئن برای افزایش درآمد گندمکاران فرماندار تبریز: عضو سابق به شورا بازمی‌گردد محل برگزاری دربی؛ فعلا اراک واکنش یک استقلالی به اخراج هاشمیان/ عکس مسی: امیدوارم در جام جهانی باشم/ مارادونا بزرگ‌ترین در تاریخ است مارال ترکمان، ستاره تیم فوتسال زنان ایران: می خواهم بهترین بازیکن جهان شوم پیروزی اتلتیکومادرید در خانه بتیس هواشناسی ۱۴۰۴/۰۸/۰۶ / بارش باران در نوار شمالی از چهارشنبه

1

شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق می‌خواهم

  • کد خبر : 29012
  • 01 مهر 1404 - 7:05
شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق می‌خواهم

ثریا سه بچه دارد و می‌خواهد از شوهرش جدا شود. او از دلایل این جدایی می‌گوید.

*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

ما تقریباً ۲۰ سال زندگی مشترک کردیم. حالا می‌خواهیم جدا شویم.

*چرا می‌خواهید جدا شوید؟

شوهرم سه بار تا به حال از خانه رفته است. من هر بار او را بخشیدم ولی دیگر این کار را نمی‌کنم.
*چرا هر بار خانه را ترک می‌کرد؟

می‌گفت خسته شده و می‌رفت. من مدت‌ها از او بی‌خبر می‌ماندم. بعد برمی‌گشت و می‌گفت اشتباه کرده و می‌خواهد دوباره با من باشد اما چند سال بعد دوباره می‌رفت و ناپدید می‌شد.

*کجا می‌رفت؟

ما را رها می‌کرد و به شهرستان می‌رفت. با اقوامش زندگی می‌کرد. حتی یک بار شنیدم که زنی را صیغه کرده است.

*در این مدت چطوری با بچه‌ها زندگی می‌کردی؟

آنقدر شوهرم من را ول کرد و رفت که به سر کار رفتم. در یک کارگاه خیاطی کار می‌کردم. خیاط خوبی شدم و توانستم چرخ زندگی را بچرخانم.

*شغل شوهرت چه بود؟

تعمیرکار لوازم خانگی بود. کولر و ماشین لباس‌شویی و این جور وسایل.

*بچه‌ها وقتی پدرشان می‌رفت، چیزی نمی‌گفتند؟

اولین بار همه ما خیلی ناراحت بودیم و ترسیده بودیم اما بعد همه چیز تغییر کرد. دیگر عادت کردیم.

*در تمام این مدت با خیاطی زندگی را می‌گذراندی؟

بله. لباس مجلسی می‌دوزم.

*گفتی چند بار شوهرت شما را رها کرده و رفته است. با روانشناس درباره او صحبت کردی؟

بله، یکی دو بار رفتم. مشاور گفت شوهرت هم باید باشد اما شوهرم نیامد. من هم دیگر نرفتم.

*بچه‌ها بزرگ هستند؟

بله، دیگر تقریباً بزرگ هستند. کوچک‌ترین‌شان ۱۵ ساله است.

*چرا این بار تصمیم به طلاق گرفتی؟

چون دوباره یک سال است، رفته و برنگشته. من نمی‌توانم اینطوری زندگی کنم.

*می‌دانی کجاست؟

بله. رفته دهات پدرش. آنجا خانه و باغ ارثیه‌ای دارد و همان‌جا می‌ماند. من هم دنبالش نمی‌روم و این بار طلاق می‌گیرم.

*بچه‌هایت چه نظری دارند؟

نظر خاصی ندارند. آنها به نبودن پدرشان عادت دارند. پدر اصلاً نقشی در زندگی بچه‌های من ندارد.
لینک کوتاه : https://bakhishkhabar.ir/?p=29012

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.