• امروز : شنبه, ۳ آبان , ۱۴۰۴
  • برابر با : Saturday - 25 October - 2025

اطلاعیه ها

زینبیون، پیام‌رسان حماسه حسینی جسد کوهنورد سقوط‌ کرده در دامنه ارتفاعات «رگه‌روه» کوهنانی پیدا شد اتباع ‌بدون گذرنامه نمی توانند وارد ایران شوند/ اعتبار روادید اتباع، ۹ ماهه است دستگیری اعضای شورای شهر و کارکنان شهرداری ملکان ۸ طلا ۱۴ نقره ۱۶ برنز حاصل کاراته کاران نونهال مرندی در رقابت های قهرمانی استان اجتماع بزرگ زینبیون ایران و جهان در مصلی اعظم تبریز تصمیم دولت برای واگذاری اختیارات به استانداران طبق برنامه هفتم وظیفه دولت است رهبر معظم انقلاب تحقیر مسوولان منطقه از سوی ترامپ را تلافی کردند ۷ نشانه مهمی که باورتان نمی‌شود نشان دهنده تومور مغزی هستند بارندگی صفر در ۲۱ استان/ ۲۲ سد به لحاظ موجودی مخزن اوضاع بحرانی دارند واکنش وزیر بهداشت به کیفیت واکسن آنفلوآنزای ایرانی قدم‌زدن‌های آرام «گرگ ایرانی» در دبی پس از نایب‌قهرمانی مسترالمپیا/ ویدئو آخرین جزئیات از وضعیت صابر کاظمی/ صابر کاظمی آماده انتقال به ایران احتمال عملیات زمینی آمریکا علیه «کارتل‌های مواد مخدر» واکنش وزیر دفاع ونزوئلا به تهدیدهای ترامپ

1

شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق می‌خواهم

  • کد خبر : 29012
  • 01 مهر 1404 - 7:05
شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق می‌خواهم

ثریا سه بچه دارد و می‌خواهد از شوهرش جدا شود. او از دلایل این جدایی می‌گوید.

*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

ما تقریباً ۲۰ سال زندگی مشترک کردیم. حالا می‌خواهیم جدا شویم.

*چرا می‌خواهید جدا شوید؟

شوهرم سه بار تا به حال از خانه رفته است. من هر بار او را بخشیدم ولی دیگر این کار را نمی‌کنم.
*چرا هر بار خانه را ترک می‌کرد؟

می‌گفت خسته شده و می‌رفت. من مدت‌ها از او بی‌خبر می‌ماندم. بعد برمی‌گشت و می‌گفت اشتباه کرده و می‌خواهد دوباره با من باشد اما چند سال بعد دوباره می‌رفت و ناپدید می‌شد.

*کجا می‌رفت؟

ما را رها می‌کرد و به شهرستان می‌رفت. با اقوامش زندگی می‌کرد. حتی یک بار شنیدم که زنی را صیغه کرده است.

*در این مدت چطوری با بچه‌ها زندگی می‌کردی؟

آنقدر شوهرم من را ول کرد و رفت که به سر کار رفتم. در یک کارگاه خیاطی کار می‌کردم. خیاط خوبی شدم و توانستم چرخ زندگی را بچرخانم.

*شغل شوهرت چه بود؟

تعمیرکار لوازم خانگی بود. کولر و ماشین لباس‌شویی و این جور وسایل.

*بچه‌ها وقتی پدرشان می‌رفت، چیزی نمی‌گفتند؟

اولین بار همه ما خیلی ناراحت بودیم و ترسیده بودیم اما بعد همه چیز تغییر کرد. دیگر عادت کردیم.

*در تمام این مدت با خیاطی زندگی را می‌گذراندی؟

بله. لباس مجلسی می‌دوزم.

*گفتی چند بار شوهرت شما را رها کرده و رفته است. با روانشناس درباره او صحبت کردی؟

بله، یکی دو بار رفتم. مشاور گفت شوهرت هم باید باشد اما شوهرم نیامد. من هم دیگر نرفتم.

*بچه‌ها بزرگ هستند؟

بله، دیگر تقریباً بزرگ هستند. کوچک‌ترین‌شان ۱۵ ساله است.

*چرا این بار تصمیم به طلاق گرفتی؟

چون دوباره یک سال است، رفته و برنگشته. من نمی‌توانم اینطوری زندگی کنم.

*می‌دانی کجاست؟

بله. رفته دهات پدرش. آنجا خانه و باغ ارثیه‌ای دارد و همان‌جا می‌ماند. من هم دنبالش نمی‌روم و این بار طلاق می‌گیرم.

*بچه‌هایت چه نظری دارند؟

نظر خاصی ندارند. آنها به نبودن پدرشان عادت دارند. پدر اصلاً نقشی در زندگی بچه‌های من ندارد.
لینک کوتاه : https://bakhishkhabar.ir/?p=29012

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.