به گزارش باخیش خبر✍امیررضا رحیمی راد ؛برادران باکری پرچمداران آذری ها در جنگ تحمیلی
تقویم را که ورق می زنی وقتی به اسفند ماه می رسی شهادت دو برادر دلیر لشکر ۳۱ عاشورا شهید مهدی باکری و شهید حمید باکری، هشت سال دفاع مقدس از میهن را دوباره در ذهن تداعی می کند.
وقتی در عملیات خیبر شهید حمید باکری از طرف برادرش شهید مهدی باکری به عنوان فرمانده عملیات روانه جزایر مجنون شد. پس از رشادت های و تصرف خط، بر اثر ترکش خمپاره ای به شهادت رسید، هیچکس نمیدانست که چگونه این خبر را به آقا مهدی برساند، وقتی ایشان بر بچه ها وارد شدند دیدند که همه زانوی در بغل گرفته اند، گفتند:《می دانم حمید شهید شده》 و بعد قاطع و محکم ادامه ادامه دادند:
《وقت را نمی شود تلف کرد همه ما مسئولیم و باید به فکر فرمانده جدید خط باشیم، بی سیم را بیاورید…》
شهید مهدی باکری در سال ۱۳۳۳شمسی در میاندوآب به دنیا آمد. با ورود به دانشگاه مرحله ی جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. در همان سال ها به طور جدی پا در عرصه مبارزات سیاسی و انقلابی گذاشت. مطالعه کتاب ولایت فقیه امام خمینی نقش مهدی در شکل گیری شخصیت او بر جا گذاشت. او در دانشگاه درس خواندن و یاور دانشجویان و بیرون از دانشگاه بک دانشجوی پر شور و حال و واقف به اوضاع و احوال زمان بود. او و دوستانش نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در پانزدهم خرداد ۱۳۵۴و۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به اداره امنیت برده شد اما چون مدرکی علیه او نداشتند تحت نظر آزاد شد. بعد از گرفتن مدرک مهندسی برای ادامه مبارزه از محیط دانشگاه خارج شد. در سال۱۳۵۶ به عنوان افسر وظیفه به خدمت سربازی رفت و به تهران مامور شد. در بحبوحه ی انقلاب مهدی به فرمان امام خمینی از پادگان گریخت و به ارومیه بارگشت. در این دوران مخفیانه زندگی می کرد و نیروهای جوان را سازماندهی و تربیت کرد.
با پیروزی انقلاب مهدی نقش فعال در سازماندهی سپاه پاسداران داشت. مدتی هم دادستان دادگاه ارومیه شد. او در سال۱۳۵۹ ازدواج کرد و روز بعد عقد به سوی جبهه شتافت. در منطقه غرب سمت فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت. همان روز ها بود که علی صیاد شیرازی به کردستان آمد و با مهدی آشنا شد.مهدی پس از شرکت در عملیات های مختلف و پاکسازی ضد انقلاب،به منطقه جنوب کشور رفت و معاونت تیپ نجف اشرف را بر عهده گرفت.در عملیات فتح المبین، در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و پس از آزاد سازی خرمشهر دوباره مجروح شد. با تشکیل تیپ عاشورا فرماندهی این تیپ را بر عهده گرفت. در عملیات حماسی خیبر که در جزیره مجنون برپا شد برادرش به شهادت رسید. در روز های آخر اسفند ماه۱۳۶۳ عملیات بدر آغاز شد مهدی و نیروهایش ضربات مهلکی بر ارتش عراق می زنند. در روز های ۲۵ اسفند ماه مهدی و همرزمانش در مقابل عراقی ها مقاومت کردند.
هر چند فرماندهان ارشد سپاه سعی کردند مهدی را به عقب بازگردانند توجهی نکرد و سرانجام با اصابت گلوله ای به سرش به سختی مجروح می شود و هنگام بازگشت به عقب موشکی به قایق آنها اصابت می کند
و پیکر آنها راهی دریاها می شود.
شهید حمید باکری برادر مهدی نیز در آذر سال ۱۳۳۴ در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود. در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند. بعد شهادت برادر بزرگش علی که به دست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد. بعد از پایان دوران خدمت سربازی در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز کرد و خود سازی و تزکیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است.
با هجرت امام 《مد ظله العالی 》به پارسی عازم پاریس می شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه م می رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت، جهت پاسداری از دستاورد های انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت می شود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دست نشانده امپریالیسم شرق و غرب که در گروهک ها و احزابی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت کرده بودند
به مبارزه می پردازد.
در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همکاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفادا از طرح های چریکی کمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شکسته و باعث گردید که سنندج پس از مدت ها آزاد گردد.
شهید حمید باکری با فرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شو و در این مورد نقش فعالانه و موثری ایفا نمود همیشه از بسیجی ها و از قدرت الهی آنها سخن می گفت. با شروع جنگ تحمیلی جهت مبارزه با بعثیون کافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود. مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت گردید و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام مجددا عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان بعهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت. وی در زمره خاطراتش که از بسیجی ها صحبت می کرد و می گفت که دو سه تا نوجوان بودند هر قدر اصرار کردیم که پشت جبهه کار کنند قبول نکردند و شروع کردند که باید ما در خط مقدم باشیم و می گفت:
اینها به انسان نیرو می دهند و باعث تقویت ایمان در آدمی می شوند.
نقش کلیدی و راهبردی لشکر ۳۱ عاشورا در جنگ تحمیلی
با بررسی عملیات هایی که لشکر ۳۱ عاشورا در جنگ تحمیلی داشت می توان پیش از پیش به نقش کلیدی و راهبردی این لشکر در دفاع از خاک وطن پی بردم.
شناسنامه و تاریخ پرفراز و نشیب منطقه آذربایجان،خطه ایمان، خطه اخلاص پر است از مردان و زنان قهرمان و دلاور که در عمده ترین حوادث و تحولات مثبت کشور به ویژه در هشت سال دفاع مقدس در صف اول قرار داشتند.
وقتی که جنگ تحمیلی آغاز شد همه مناطق کشور هر یک به سهم خود برای حفظ تمامیت ارضی و مبارزه با استیلای بیگانه عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شدند. دوران دفاع مقدس گره خورده است با بزرگ مردان و سرداران شجاعی چون شهید مهدی باکری،
شهید مرتضی یاغچیان، شهید حمید باکری، شهید علی تجلایی، شهید حسن شفیع زاده که همه گی از خطه آذربایجان برخواستند و در دفاع از اسلام و میهن از جان خویش گذشته و شربت شهادت را نوشیدند.
سردار شهید علی تجلایی از فرماندهان برجسته سپاه در دوران دفاع مقدس
علی تجلایی سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در محله مارالان به دنیا آمد.
پس از سپری کردن دوران تحصیلات و اخذ دیپلم،توسط ساواک احضار شد، چرا که از امضا برگه عضویت در حزب رستاخیز امتناع ورزیده بود.
با آغاز حرکت مردم علیه رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ فعالیت اجتماعی خود را شروع کرد و در تمامی تظاهرات و اجتماعات مردمی علیه رژیم پهلوی حضور فعال یافت و به چاپ و پخش اعلامیه ها مشغول شد تا این که پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، درسال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
تجلایی در امر آموزش فنون رزمی مهارت زیادی کسب کرده بود،پس از مدتی به عنوان مربی آموزشی مشغول به کار شد. او ماموریت یافت به اتفاق چند تن راهی افغانستان شده، علیه نیروهای متجاوز شوروی،مردم مسلمان آن کشور را یاری کند.بعد از ۴دماه آموزش فرملندهان افغانی، به علت آغاز جنگ ایران و عراق به کشور خود بازگشت و بلافاصله راهی جبهه های جنوب شد و در دهلاویه و حماسه سوسنگرد حضور یافت.وی در سال۱۳۶۲ به سمت معاونت آموزش های تخصصی سپاه و مدتی بعد به عنوان مسئول طرح عملیات قرارگاه خلتم(ص) ستاد کل نیروهای مسلح منصوب گردید و سرانجام در ۲۵ اسفند۱۳۶۳ بر اثر اصابت تیر به ناحیه قلب به شهادت رسید.
سردار شهید حسن شفیع زاده بزرگمردی از دیار آذربایجان
سردار شهید حسن شفیع زاده در مرداد سال ۱۳۳۶ در یک خوانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مومن،متدین و مقلد امام پرورش یافت. از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه های سوگواری امام حسین(ع) حضور داشت و عشق خدمتگزاری به آستان شهید پرور حضرت ابا عبدالله(ع) در عشق وجودش ریشه دوانید.
او با شور وصف ناپذیری در روز های سرنوشت ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن تلاش می کرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود. شهید شفیع زاده بعد ها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هسته های مسلح سپاه راپی ریزی کرد و هنگامی که به همراه شهید باکری در سپاه ارومیه انجام وظیفه می کرد به عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیری های متعدد برای سرکوبی گروه های فاسد تلاش شبانه روزی نمود و توانست در تشکیلات حزب منحله دموکرات نفوذ کرده و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام تعداد زیادی از کادر های آنان گردد.
با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان با یک دسته خمپاره انداز که تحت مسئولیت شهید باکری
اداره می شد به جبه های جنوب شتافت. در عملیات پیروزمندانه فتح المبین معاون تیپ المهدی(عج) بود و خاطره رشادت ها و جانفشانی های او در اذهان مسئولین جنگ و همرزمانش هرگز از یاد نمی رود.
آذربایجان شرقی در دوران جنگ تحمیلی ۸ هزار و ۸۵۶ شهید تقدیم وطن کرده است که این سند گویایی برای رشادت های فرزندان این سرزمین است.
البته به تعبیر مقام معظم رهبری مردم تبریز و آذربایجان در اتفاقات و حوادث گوناگونی چون نهضت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی بلاخص قیام ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ نشان دادند که پیشرو هستند، هم موقع شناسند و بهنگام عمل می کنند. هم دلیر و شجاع هستند و از مشکلات هراسی به دل راه نمی دهند. هم به معنای واقعی کلمه با ایمان هستند.