به گزارش باخیش خبر، شهریار، شاعر پرآوازهی آذربایجان و ایران، در حافظهی جمعی ما نه فقط یک شاعر، که یک نماد است؛ نمادی از پیوند شعر با هویت، از آمیزش فرهنگ محلی با میراث ملی و از توانایی زبان در برانگیختن احساس مشترک. حال این سوال مطرح میشود «اگر شهریار نداشتیم، پز چی را میدادیم؟» پرسشی که در پس ظاهر سادهاش، تأملی جدی دربارهی نقش نمادها در زندگی اجتماعی و فرهنگی ایرانیان نهفته است.
شهریار؛ حلقهی وصل سنت و مدرنیته
شهریار شاعری بود که توانست میان سنت و مدرنیته پلی بزند. در روزگاری که شعر فارسی میان دو قطبِ کلاسیکگرایی و نوگرایی معلق بود، شهریار با زبانی نرم و لحنی صمیمی توانست هر دو طیف را با خود همراه کند. او از یکسو در غزلهایش ادامهدهندهی مسیر حافظ و سعدی بود و از سوی دیگر با سرودههای اجتماعیاش به نیازهای زمانه پاسخ گفت. این ترکیب، او را به سرمایهای ملی بدل کرد. به بیان دیگر، شهریار همان چیزی است که جامعهی ما به آن نیاز داشت: شخصیتی که بتواند هم «ریشه» را حفظ کند و هم «شاخه»ای تازه برویاند.
زبان مادری و زبان ملی
بخش مهمی از شهرت شهریار، از شعر ترکیاش، «حیدربابایه سلام» برمیخیزد. او در این منظومه نهتنها نوستالژی کودکی و سرزمین مادریاش را به تصویر میکشد، بلکه توانست زبان ترکی آذری را به ادبیات رسمی و ملی وارد کند. در ایرانِ چندزبانه، چنین حرکتی نه فقط یک انتخاب شخصی بلکه یک کنش فرهنگی بود؛ کنشی که نشان میدهد زبانهای محلی چگونه میتوانند در کنار زبان ملی، به غنای فرهنگی کشور بیفزایند. اگر شهریار را نداشتیم، این نمونهی درخشانِ تلفیق زبانهای ایران و همزیستی هویتی را کم داشتیم.
پزِ فرهنگی؛ نیاز همیشگی جوامع
انسانها و جوامع همواره به نمادهایی برای افتخار و هویت نیاز دارند. این نمادها گاه شخصیتهای تاریخیاند، گاه قهرمانان ورزشی و گاه چهرههای ادبی. برای ایرانیان، شاعران از دیرباز چنین نقشی داشتهاند. از فردوسی و حافظ گرفته تا نیما و رودکی، هر دورهای با نام شاعری گره خورده است. شهریار نیز یکی از این نمادهاست. او به آذربایجانیها امکان داد در عرصهی ملی بگویند: «ما شاعری داریم که هم در زبان مادریمان و هم در زبان فارسی، جاودانه سروده است.» این همان «پز» فرهنگی است؛ ابزاری برای بیان هویت در مواجهه با دیگران.
شهریار و حافظهی جمعی
شاید پرسش درستتر این باشد: اگر شهریار را نداشتیم، بخشی از حافظهی جمعیمان چگونه شکل میگرفت؟ در مراسمها، در کتابهای درسی، در گفتوگوهای روزمره، شهریار حضوری مداوم دارد. او تنها شاعر یک نسل نیست، بلکه به بخشی از فرهنگ عمومی بدل شده است. کافی است یک بیت از او خوانده شود تا موجی از خاطره و احساس در جمع برانگیخته شود. حذف چنین شخصیتی یعنی حذف بخشی از زبان مشترک ما.
نقش شهریار در دیپلماسی فرهنگی
فراموش نکنیم که شهریار فقط برای ایرانیان اهمیت ندارد. در جمهوری آذربایجان و میان ترکزبانان منطقه نیز او چهرهای محبوب است. همین جایگاه، شهریار را به ابزاری نرم در روابط فرهنگی بدل میکند. کشوری که شاعری چون شهریار دارد، میتواند با همسایگان خود گفتوگویی عاطفی و فرهنگی برقرار کند. در جهانی که فرهنگ گاه کارکردی پررنگتر از سیاست پیدا میکند، این سرمایهی بزرگی است. اگر شهریار را نداشتیم، بخشی از این سرمایهی دیپلماسی فرهنگی را از دست میدادیم.
شهریار و مردمپسندی
یکی از ویژگیهای شهریار، تواناییاش در برقراری ارتباط با مردم عادی است. او در شعرهایش زبان را پیچیده و دشوار نمیکرد. شعرهایش در عین زیبایی، ساده و روان بود. همین ویژگی باعث شد مردم او را از آنِ خود بدانند. بسیاری از شاعران معاصر، اگرچه ارزشمندند، اما هرگز به محبوبیت شهریار نرسیدند، زیرا زبانشان فاصلهای با مردم داشت. شهریار پلی بود میان ادبیات فاخر و زبان روزمره. بدون او، این حلقهی ارتباطی سستتر میشد.
پزِ ما بدون شهریار چه میشد؟
اگر شهریار نبود، احتمالاً به دیگر شاعران معاصر پناه میبردیم. شاید نام شاملو، اخوان یا فروغ بیشتر در مقام نمادهای عمومی مطرح میشد. اما هیچیک از آنان بهتنهایی نمیتوانستند همان جایگاه ترکیبیِ شهریار را پر کنند. شاملو روشنفکرانهتر و نخبهگراتر بود، فروغ جسورانهتر و زنانهتر، اخوان سنگینتر و فلسفیتر. اما شهریار مردمیتر و همگانیتر بود. او نقطهی تلاقی بود؛ و این همان چیزی است که در «پز دادن» اهمیت دارد: نمادی که همه بتوانند بر سرش توافق کنند.
شهریار و آموزش رسمی
نام شهریار در کتابهای درسی جاودانه شده است. نسلهای متوالی دانشآموزان ایرانی شعرهای او را خوانده و حفظ کردهاند. این حضور در نظام آموزشی، جایگاه او را تثبیت کرده است. اگر شهریار نبود، احتمالاً بخشی از آموزش ادبیات ما از غنای امروز برخوردار نمیشد. او نمونهای است از شاعری که هم برای نخبگان قابل احترام است و هم برای کودکان مدرسهای قابل فهم.
در نهایت، پرسش «اگر شهریار نداشتیم، پز چی را میدادیم؟» در واقع پرسش از نیاز ما به نمادها و چهرههای فرهنگی است. شهریار تنها یک شاعر نیست؛ او بخشی از هویت جمعی ماست. او پلی است میان زبانها، میان سنت و مدرنیته، میان مردم و نخبگان. نبود او خلأیی بزرگ در فرهنگ ما ایجاد میکرد. بنابراین، اگر شهریار نبود، ما چیزی برای پز دادن کم داشتیم، اما مهمتر از آن، بخشی از زبان مشترک، خاطرهی جمعی و سرمایهی فرهنگیمان را از دست میدادیم.