به گزارش پایگاه خبری باخیش ، متولد دی ماه ۱۳۶۴ در تبریز است. نویسندگی را از دوازده سالگی آغاز کرده و اولین اثرش جزیره زوسو است که به گفته خودش هنوز با گذشت بیش از ۲۳ سال یکی از کارهای بینالمللی خوبش محسوب میشود. وی همچنین طراحی تمبر جهانی صلح کودک را در سیزده سالگی انجام داده است. الیزا سعیدی را شاید خیلیها نشناسند، آنچه در ذیل میآید، گفتوگوی باخیش خبر با این فعال حوزه فرهنگی است:
ظاهرا طراحی تمبر جهانی صلح کودک را در کارنامه دارید. در این مورد بیشتر توضیح دهید:
در آن زمان، سیزده سال بیشتر نداشتم. از شرکت پست جمهوری اسلامی ایران و سازمان یونیسف برایم نامهای ارسال کردند و یک تقدیرنامه به همراه تمبر چاپ شدهام را برایم فرستادند که هنوز در کنار سایر تقدیرنامهها و تندیسهای یادبودی که از جاهای مختلف دریافت کردم حس و حال متفاوتی دارد.
نویسندگی را از دوازده سالگی آغاز کردم و اولین اثرم جزیره زوسو بود که هنوز با گذشت بیش از ۲۳ سال یکی از کارهای بینالمللی خوب من است به نویسندگی ادامه دادم و در هیجده سالگی با نگارش ۷ کتاب از هفت ابرتمدن جهان باستان که مربوط به مسأله صلح و نزدیکی افکار تمدنها و فرهنگهای مشابه آن بود، منتخب جشنواره خوارزمی شدم و از رئیس جمهور وقت تندیس و تقدیرنامه گرفتم.
طراحی تمبر و نویسندگی آن هم در سنین زیر پانزده سال. چطور ممکن است؟
فعالیتهای من تنوع زیادی دارند. در همان دوره، ساخت فیلمهای مستند در مورد فرهنگ و هنر ایران زمین را آغاز کرده بودم. حاصل سه سال تلاش در حین ورودم به دانشگاه، ساخت ۲۳ فیلم مستند و همچنین نگارش “او هم یک زن بود” شد. کتاب ۱۰۰۰ صفحهای “نیم قرن تلاش کتابخانه ملی تبریز” را در آن زمان به سفارش معاونت وقت اداره کل فرهنگ و ارشاد استان نگارش کردم و در ادامه، پژوهشهای سازمان میراث فرهنگی را کار میکردم و با اداره کل فرهنگ و ارشاد در کتابخانه ملی تبریز همکاری میکردم که عضو واحد پژوهشگران کتابخانه ملی هم بودم و آنها هم انصافا همه چیز را جهت انجام تحقیقات در اختیارم گذاشته بودند. با زلزله بم به کرمان رفتم. اوضاع وخیمی بود بیش از هر چیز مردم به امید به زندگی نیاز داشتند. کار “ماه بالای سر شهر بم است” را آنجا ساختم. در ارگ جدید بم هم برنامههای تفریحی برای امیدبخشی به مردم تدارک دیدیم. میراث فرهنگی وقت، برای ترمیم ارگ بم، از من هم نظر خواستند و نقشههای هوایی را در اختیارم گذاشتند و نظرات نگارش شد. آقای شهرکی مشاور استاندار وقت زاهدان در مورد کارهایشان با من صحبت کردند و من هم در مورد کارهایم. سرنوشت ما را به زاهدان کشید. روزهای سختی را در آنجا گذراندم چون از نظر امنیتی ایام در التهاب بود و خدمات بسیاری انجام دادم. ورای هر نگرشی، هدفم ایجاد اتحاد و صلح بود. هفت نمایشگاه از ایران گذاشتم که اشتراکات فرهنگی اقوام بلوچ و ایرانیها و سیستانیها را نشان میداد. برخی التهابات شدید مرزی مرا مصمم کرد اولین نقشه کتیبه پیام صلح را با حضور مسئولین و تمام مردم در آنجا رونمایی کنم، همه در آن مراسم متحد کنار هم بودند. تبریز منتظرم بود برای کتیبه رونمایی بگیرد، اما درگیری قومی در آن زمان در اوج خودش بود و باید برای آرامش و برقراری صلح، بقیه عزیزان صلحطلب را همراهی می کردم.
خدمات هلالاحمر را با کمک به ایتام، بیماران خاص، تقسیم آذوقه و درمان همچنان ادامه دادم و مشاور امور جوانان استاندار وقت شدم. کاردانی را گرفتم و با از بین رفتن التهابات به تبریز باز گشتم. تحقیقات نیمه تمامم را در عصرآهن تبریز، به مدت ۱۰ سال ادامه دادم و از پایان نامهام دفاع کردم. حاصل این تحقیقات جامع، ۵ هزار صفحه مطالعات باستان پزشکی استخوانهای انسانی و بررسی تروما در جنگ از روی استخوان و در نهایت دست یافتن به روشهای درمانی و ترمیمی و همچنین تشخیص هویت بود.
دانشگاه تهران و دانشگاه سوربن فرانسه از من دعوت کردند. در همایش باستان شناسی ایران، باستان پزشکی را مطرح کردم. همه استقبال کردند. متاسفانه مسئولین وقت تبریز با وجود هزینههای شخصی که روی این پروژه گذاشتم هیچ استقبالی نکردند. با این حال کار خودم را انجام دادم، قصد من خدمت بود.
آیا رساله و مقالهای در دست چاپ دارید؟
رساله دکترا را بر مبنای تشخیص هویت استخوانهای انسانی و کشف فرآیند کشت و بازسازی استخوان زنده انجام دادم بیش از ۱۳۰ مقاله هم حاصل رساله دکترایم هست که چشمانتظار انتشار هستند. نویسندگی یار دیرینهام بود و تا امروز ۱۸۶ فیلمنامه، نمایشنامه و کتاب و جزوات مختلف نگارش نمودهام.
آیا سازمان و ارگانهای خاصی از شما حمایت کردهاند؟
حقیقت این است هیچ وقت از هیچ ارگانی حمایت مالی دریافت نکردم و همیشه از هزینه شخصیام تحقیقاتم را دنبال کردم.
ازچه زمانی با جمیعت هلالاحمر آشنا شدید و نحوه همکاریتان با این سازمان چگونه بوده است؟
براساس وظیفه انسانیام، در دورهای که حدودا ۱۹ سال داشتم، رسما وارد جمعیت هلال احمر شده و عضو فعال جمعیت شدم. از زمان زلزله بم نیز هر زمان به من نیاز داشتند کنار این عزیزان بودم. از آغاز کار و تدریس، در صحنههای پرخطر مرزی زلزله ورزقان و… شرکت کرد
آشناییتان با هلال احمر و صلیب سرخ به فعالیتهای باستانشناسیتان مربوط میشود؟
آشنایی من با هلال احمر زمانی رخ داد که به عنوان مدیرمسئول نشریه فرهنگ و هنر زاهدان بودم. چون کار فیلمسازی انجام میدادم بیشتر کارها با خودم بود. من در این سمت، بارها از طریق ارگانهای مختلف به هلال احمر ارتباط داشتم. به هر حال اولین حضور من در کنار جمعیت هلالاحمر به عنوان کسی که جهت تهیه خبر برای نشریهاش از واقعه حمله تروریستی به اتوبوس سپاه در زاهدان حضور داشت، دقایقی بیش طول نکشید. جزو نفرات اولی بودم که سر صحنه رسیدم. تصمیم با خودم بود که یک خبر داغ را پوشش دهم یا در عملیات امداد و نجات شرکت کنم. داوطلبانه وارد محل بمبگذاری شده شدم. هیچ کسی به من اصرار نکرد، وظیفه انسانیام بود. باید به کسی که در آن لحظه برای نجات جانش به من نیاز داشت، کمک می کردم. دوربینم را زمین گذاشتم و به کمک مصدومان رفتم. حقیقتا بسیار خاطره تلخی بود که هنوز عوارضش را در روح و روانم حس میکنم. طبیعتاً تهدیدها هم از طرف تروریستها شروع شد ولی مهم نبود. چند روز بعد، خانمی به نمایندگی از هلالاحمر به دانشگاه آمد و رسماً از من دعوت کرد وارد هلال احمر شوم.
همیشه گفتهام؛ اگر بارها متولد شوم و در سمتهای مختلف قرار گیرم باز عشق به نویسندگی و افتخار به یک اهل قلم بودن برایم از هر لقبی مهمتر است. اما حقیقت را باید اقرار کرد، فقط در شرایطی قلمم را زمین میگذارم که جان انسانی در خطر باشد و اینکه با حضور من زندگی عدهای تغییر کند. نجات جان انسانها یعنی گذشتن از همه علایق و وابستگیها برای یک امدادگر و پرداخت به مسأله برقراری صلح بین انسانها، بزرگترین پردازش به یک هدف والای انسانی است.
من تحصیلات باستانشناسی و باستانپزشکیام را که با وجود اینکه بورسیه داشتم، خودم انتخاب کردم و با جان و دل وارد تخصصی شدم که فکر میکنم با من متولد شده و وابسته به آن هستم. من این رشته را به سمت خدمت و کمک به جان انسانها و گاهی متاسفانه به اجبار تشخیص هویت انسانهایی که جانش را از دست دادند، هدایت کردم.
در کل، بخشی از تحصیلات من هنرهای زیبا بود که موارد پژوهشی و هنریاش را کلا به مسأله صلح پرداختم و میپردازم. برگزاری نمایشگاههایی با هدف ایجاد اتحاد و دوستی بین انسانها، نگارش و ساخت فیلمهایی که به مسأله صلح و حقوق بشر بپردازد. و در باستانشناسی و رساله دکتریام باستان پزشکی که مادر این رشته هستم و تنها پردازنده به آن، در دو فصل مفصل به نحوه تشخیص هویت از روی استخوان انسانی، تشخیص ترومای آلات جنگی و ترومای حوادث پرداختم، که حاصل این پژوهشها بخشی مربوط به مطالعهام بر روی شهدای غواص و… بود که فیلم دیدار در وطن را براساس تجربیات شخصی مطالعاتیام روی همین شهدا نوشتم.
و اما حرف آخر؟
در مقابل فیلم ۳۰۰، اولین آرم مشترک بین ایران و سازمان ملل را طراحی کردم. طراحی و ساخت کتیبه پیام صلح که در زمان خودش بسیار دشوار بود با هزینه شخصی و تلاش بسیار و موضعگیریهای بسیار تلخ اتفاق افتاد. اما کار را باید انجام میدادم تا مخالفان هم موافق شوند و چنین شد. این کار در دو نسخه وارد کتابخانه ملی شد. استاندار زاهدان، اسپانسر مالی ساخت این کتیبه شد اما باز در تبریز از حمایت خبری نبود. من این کار را در قلب تپنده پژوهشی تبریز با استقبال بسیار کمنظیر مردم رونمایی کردم. با مخالفان با حوصله گفتوگو کردم و لزوم ساخت این کتیبه را توضیح دادم.
پیام صلح یک اثر هنری نیست، یک محتوی عمیق حقوق بشر با رموز باستانی است که برای آیندگان باقی میماند. حالا چه امانتدار باشند و همچنان در جای خودش باشد چه نباشند. نسخه دیگری از آن هم در مراکز اسناد پژوهشی هست و پیام صلح ثبت اثر ملی هم شده است.
انسان اگر زندگی کردن را دوست دارد، این زندگی کردن را باید برای دیگران هم بخواهد. اگر از جنگ بیزار است باید مانع زورگویی و جنگ و تحمیل آن بر انسانها باشد. گاهی قدرتطلبان بسیار مصمم هستند این روال را تغییر دهند. زندگی را برای خود و مرگ را برای دیگر میخواهند. تمام تاریخ از ابتدا تا انتها شاهد این خصیصه بسیار نالایق انسانی بوده است.
جمعیت زیادی سپیدپوش برای ترمیم دردهای انسانها به یاری آنها میروند، رفع التهاب میکنند و پاسخگوی نگاههای منتظر یاریطلبان هستند. این حال خوب در آن احوال بد متعلق به کسانیست که بشر را دوست دارند و تمام آنچه در توان دارند را برای نجات انسانها و امدادرسانی به آنها به کار میبرند.
امیدوارم همه انسانها در هر مقام و صنفی که هستند، پشتوانه محکمی برای این جمعیت عظیم باشند و روزی همه انسانهای کره زمین به نماد صلح، یکرنگ شوند و لباس امداد بپوشند، مخصوصا مردم عزیز ما که همیشه خواهان صلح، و کمک به همنوعان خود هستند.
گفتوگو از: ناصر غلامی هوجقان